پرنالغتنامه دهخداپرنا. [ پ َ ] (اِ) دیبای منقش لطیف و نازک را گویند. (برهان ). دیبای منقش در غایت لطافت و نزاکت . پرنو. پرنون . پرنیا. (رشیدی ). پرنیان . نوعی از دیبای منقش بود
پرناکلغتنامه دهخداپرناک . [ پ ُ ] (ص ) آدم جوان و اول عمر را گویند. (برهان ). برنا. || (اِخ ) نام طایفه ای هم هست از ترکان . (برهان ).
پرناکواژهنامه آزادپِرناک، جوان بالغ و برومند ، نوزاد پرنده آماده پرواز ، دور افتاده و مهجور پُرپَر. کرکس پُرپَر
پرنازلغتنامه دهخداپرناز. [ پ ُ ] (ص مرکب ) پرنخوت . پربطر. پرفیریدگی : لشکر دشمن او مویه گر و لشکر اولب پر از خنده و دلها همه پرناز و بطر.فرخی .