پرلافلغتنامه دهخداپرلاف . [ پ ُ ] (ص مرکب ) لاف زن . که لاف بسیار زند. صَلِف . لافی . (منتهی الارب ). مُتَصَلِّف .
پالافکسلغتنامه دهخداپالافکس . [ ف ُ ] (اِخ ) دُن ژوزه دُ. دوک ساراگس ُ از نجبای آراگن که با دفاع دلیرانه ٔ خویش از ساراگس بسال 1809م .1223/ هَ . ق . مشهور گشت . مولد بسال 1780م .11
پرافادگیلغتنامه دهخداپرافادگی . [ پ ُ اِ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) در تداول عوام ، غرور. تکبر. پرمدعائی . پرادعائی . خودفروشی .
پرافادهلغتنامه دهخداپرافاده . [ پ ُ اِ دَ / دِ ] (ص مرکب ) در تداول عوام ، بسیار کِبر. متکبر. مُعجب .
پرافسونلغتنامه دهخداپرافسون . [ پ ُ اَ ] (ص مرکب ) پرفریب . پردستان : همی گفت و مژگان پر از آب کردپرافسون دل و لب پر از باد سرد.فردوسی .
پرتواندیکشنری فارسی به انگلیسیall-powerful, inexhaustible, mighty, potent, powerful, strong, vigorous
تواندیکشنری فارسی به انگلیسیability, index, might, potentiality, power, sap, strength, toughness, vigor, vigour, vim