موی مویلغتنامه دهخداموی موی . (ص مرکب ) پریشان . پراکنده ، چنانکه تارهای مو. آشفته : گرچه صنما همدم عیساست دمت روح القدسی چگونه خوانم صنمت چون موی شدم ز بس که بردم ستمت مویی مویی که موی مویم ز غمت .خاقانی (دیوان چ سجادی ص <span class=
یادداشت تفاهمmemorandum of understanding, MOUواژههای مصوب فرهنگستانسندی حاوی اعلام درک مشترک دو طرف در باب تعهدات بینالمللیشان در موضوعی خاص