moderateدیکشنری انگلیسی به فارسیدر حد متوسط، معتدل کردن، ملایم کردن، اداره کردن، تعدیل کردن، معتدل، میانه رو، متعادل، ملایم، محدود، ارام، مناسب
زمینلرزۀ متوسطmoderate earthquakeواژههای مصوب فرهنگستانزمینلرزهای با بزرگی برابر یا بزرگتر از 5 و کوچکتر از 7
شرایط درمعرض متوسطmoderate exposure conditionواژههای مصوب فرهنگستانشرایط محیطی در مناطقی با آب و هوای معتدل که بتن در آن تنها گاهبهگاه در معرض رطوبت قرار میگیرد و پیش از یخزدگی از آب اشباع نمیشود