mixدیکشنری انگلیسی به فارسیمخلوط کردن، مخلوط، اختلاط، امیزه، درهم کردن، امیختن، اشوردن، سرشتن، قاتی کردن، بهم زدن
طرح اختلاطmix designواژههای مصوب فرهنگستاننسبت مشخصی از اجزای تشکیلدهندة یک مخلوط ترکیبی در تهیة آسفالت
شبکة مخلوطmixnet, mix networkواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای برای گمنامسازی فرستندگان با استفاده از عملیات رمزنگاشتی و جایگشتی در چند مرحله