پاتختیلغتنامه دهخداپاتختی . [ ت َ تی ] (اِ مرکب ) میز پای تخت . میز شب که بر آن گلدان یعنی ظرف بول گذارند. || فردای شب زفاف . روز بعد از عروسی . || جشن فردای شب عروسی .
پاتختیفرهنگ انتشارات معین(تَ) (اِمر.) (عا.) 1 - جشن روز بعد از عروسی . 2 - میزی که بر آن در شب عروسی ظرف پول می گذارند.
پاتختیفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. جشنی که روز بعد از عروسی میگیرند و عروس را بر تخت یا صندلی مینشانند و دوستان و کسان عروسوداماد برای آنها هدیه میبرند.۲. (صفت نسبی) وسیلهای که کنار تخت
پاتختلغتنامه دهخداپاتخت . [ ت َ ] (اِ مرکب ) کرسی . عاصمه . پایتخت . قطب . دارالملک . پادشائ-ی . حض-رت . واسطه . قاعده . قاعده ٔ ملک . قصَبه . مستق-ر. مقر. مستق-ر ملک . نشست . نش