پیه ناکلغتنامه دهخداپیه ناک . (ص مرکب ) پرپیه . شحیم : اجذاء؛ پیه ناک گردیدن کوهان شتر بچه . مدموم ؛ سخت فربه پیه ناک از شتر و جز آن . جذو؛ کمعرة؛ پیه ناک شدن کوهان .اعکار، اعتکار؛
پیه ناک گردیدنلغتنامه دهخداپیه ناک گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) پرپیه شدن . دارای پیه گردیدن : فئم ؛ پیه ناک گردیدن سر کتف شتر. حقدت الناقة؛ پیه ناک گردید. (منتهی الارب ).
پیهولغتنامه دهخداپیهو. (اِ) جانوری کوچک که خون از اندام و بدن بمکد. جانوری خرد که خون از اندام مکد. (آنندراج ).