مغمالغتنامه دهخدامغما. [ م ُ غ َم ْ ما ] (اِ) تباهی باشد (کذا). (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 17). تباهه . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). تباهه باشد. (فرهنگ اوبهی ) : تا خمره بود نام پنیرک نبری هیچ معقود و مغما بزنی نعره که بگذار.<br
آمیختگی ماگماییmagma mixingواژههای مصوب فرهنگستانآمیخته شدن دو ماگما با ترکیبهای مختلف که به تشکیل یک ماگمای دورگه با ترکیبی حدِّواسط بین آنها منجر میشود
انباشتگاه ماگماmagma chamberواژههای مصوب فرهنگستانمخزنی در سنگکره که در آن ماگما پیش از فوران انباشته میشود
گواردassimilation 2, magmatic assimilation, magmatic dissolutionواژههای مصوب فرهنگستانیکی شدن بیگانهسنگها و اجزای شیمیایی آنها با تودهای از ماگما و هضم آنها در ماگما
ماگمای آغازینprimitive magmaواژههای مصوب فرهنگستانماگمایی که ازنظر ترکیب شیمیایی به معیارهای درنظرگرفتهشده برای ماگمای اولیه نزدیک باشد
ماگمای اولیهprimary magmaواژههای مصوب فرهنگستانماگمایی که از زمان خروج مذاب تا انجماد نهایی ازنظر شیمیایی تعدیل نیافته باشد
ماگمای والدparental magmaواژههای مصوب فرهنگستانماگمایی که سنگ آذرین خاصی از آن به وجود آمده یا ماگمای دیگری از آن مشتق شده باشد