اقامةدیکشنری عربی به فارسیماندن , توقف کردن , نگاه داشتن , بازداشتن , توقف , مکث , ايست , سکون , مانع , عصاء , نقطه اتکاء , تکيه , مهار , حاءل , توقفگاه
اقامةلغتنامه دهخدااقامة. [ اِ م َ ] (ع مص ) آرام کردن در جایی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). اقام بالمکان اقامة؛ آرام کرد در آن جای . (منتهی الارب ). مقام کردن . مقیم شدن . مان
اغامةلغتنامه دهخدااغامة. [ اِ م َ ] (ع مص ) ابر گردیدن هوا. (ناظم الاطباء). ابر شدن سماء. (از اقرب الموارد). ابرناک بودن آسمان . (آنندراج ). ابرناک گردیدن هوا: اغامت السماء و اغی
اقامهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب اقامۀ نماز، ادا، اقتدا، موعظه، آموزش نماز جماعت، امامت، پیشنمازی، اتمام
اقامهفرهنگ انتشارات معین(اِ مِ یا مَ) [ ع . اقامة ] (مص ل .) اقامت . ؛~ ء نماز تکبیری که برای برپا کردن نماز گویند.