پشیم شدنلغتنامه دهخداپشیم شدن . [ پ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پشیمان شدن باشد. || پراکندگی و جدائی ورزیدن . || نشناختن . (برهان قاطع).
پشیملغتنامه دهخداپشیم . [ پ َ ] (ص ،اِ) مخفف پشیمان باشد. (برهان قاطع). || پراکندگی . جدائی . (برهان قاطع). دوری ازهم . تفرقه .
پشیمان شدنلغتنامه دهخداپشیمان شدن . [ پ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نَدَم . تندم . ندامت . ندمان . نادم شدن . ندامت حاصل کردن . سَدَم . (تاج المصادر بیهقی ) : اگر پند من یک به یک نشنوی بفرج
پشیمانلغتنامه دهخداپشیمان . [ پ َ ] (ص ) در پهلوی پشامان خوانده شده شاید از «پس »که سین به شین مبدل شده و از مان (منش ) ترکیب یافته باشد. (فرهنگ ایران باستان ص 73). نادم . مُتَنَد
پشیمانی خوردنلغتنامه دهخداپشیمانی خوردن . [ پ َ خوَرْ/ خُرْ دَ ] (مص مرکب ) ندامت . تَندﱡم . تأسف . تلهﱡف . تفکﱡه : مردم چرا از کاری پشیمانی خورند که دیگر بار خورده باشند. (از قابوسنامه
نابخردانهدیکشنری فارسی به انگلیسیfoolish, idiotic, ill-advised, injudicious, insensate, madly, puerile, stupid, unwise, unwisely, weak-minded
احمقانهدیکشنری فارسی به انگلیسیabsurd, asininely, dumbly, foolish, foolishly, harebrained, idiotic, idiotically, inane, insane, insensate, mad, madly, pointless, preposterous, puerile, silly,