مطمعلغتنامه دهخدامطمع. [ م َ م َ ] (ع اِ) چیزی که در آن طمع کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). جای طمع داشتن چیزی . (غیاث ) (آنندراج ) : جاه او
مطمعلغتنامه دهخدامطمع. [ م ُ م ِ ] (ع ص ) آن که امیدوار میکند و آزمند میگرداند کسی را. (ناظم الاطباء).
مطمعةلغتنامه دهخدامطمعة. [ م َ م َ ع َ] (ع اِ) سبب طمع. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سبب و آن چیزی که شخص را به طمع میاندازد. (ناظم الاطباء).
مطموعلغتنامه دهخدامطموع . [ م َ ] (ع ص ) طمع کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). با آز و با رشک و حریص و آزمند. (ناظم الاطباء) : و در دکان فلان طباخ خاتم خود را رهن مقداری طعام کردیم