مصرحلغتنامه دهخدامصرح . [ م ُ ص َرْ رَ ] (ع ص ) آشکارکرده . هویدا. آشکار. روشن . فاش . بی پرده . صریح . بصراحت . (یادداشت مؤلف ) : امیر را آگاه کردند و مصرح بگفتند که کار از دس
مصرحلغتنامه دهخدامصرح . [ م ُ ص َرْ رِ ] (ع ص ) کسی که آشکار سخن می گوید. (ناظم الاطباء). آنکه گشاده و روشن سخن گوید. (از منتهی الارب ).- یوم مصرح ؛ روز بی ابروباد. (منتهی الار
مصرحةلغتنامه دهخدامصرحة. [ م ُ ص َرْ رَ ح َ ] (ع ص ) تأنیث مصرح .صریح . (یادداشت مؤلف ). رجوع به صریح و مصرح شود.