مصفرلغتنامه دهخدامصفر. [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) تهیدست و محتاج . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مصفرلغتنامه دهخدامصفر. [ م ُ ف َرر ] (ع ص ) زرد. (ناظم الاطباء). زردشده . (یادداشت مؤلف ). || ارض مصفرة؛ زمینی که نبات او خرد بود. (مهذب الاسماء).
مصفرلغتنامه دهخدامصفر. [ م ُ ص َف ْ ف ِ ] (ع ص ) بسیار تیزدهنده ، گویند: فلان مصفر استه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).- مصفرالاست ؛ لقبی است ابوجهل را.
مصفرةلغتنامه دهخدامصفرة. [ م ُ ص َف ْ ف ِ رَ ] (ع اِ) گروهی که علامت و نشان آنها زردی است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
مصفورلغتنامه دهخدامصفور. [ م َ ] (ع ص ) گرسنه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). || کسی که صفرا در وی جمع شده باشد. (ناظم الاطباء). بیمار صفار. (منتهی الا