مرتزقلغتنامه دهخدامرتزق . [ م ُ ت َ زَ ] (ع ص ، اِ) هر چیز که ازآن نفع بردارند. (منتهی الارب ). هر چیزی که بدان منتفع شوند. (از اقرب الموارد). رزق . روزی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
مرتزقلغتنامه دهخدامرتزق . [ م ُ ت َ زِ ] (ع ص ) مرسوم گیرنده . روزی یابنده . (آنندراج ). || وظیفه دار. مرسوم دار. (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). علوفه دار. (ناظم الاطباء). ن
مرتزقةلغتنامه دهخدامرتزقة. [ م ُ ت َ زِ ق َ ] (ع اِ) اجری خواران . صاحبان رواتب . سپاهیان جیره خوار. مقابل مطوعه به معنی داوطلبان . (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). آنان کشان امام از
متزقملغتنامه دهخدامتزقم . [ م ُ ت َ زَق ْ ق ِ ] (ع ص ) بسیار خورنده . (آنندراج ). پرخور و بسیار اکول . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). || لقمه کننده . (آن
مختزقلغتنامه دهخدامختزق . [ م ُ ت َ زِ ] (ع ص ) شمشیر برهنه . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شمشیر برهنه شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به اختزاق شود.
مرتزیلغتنامه دهخدامرتزی .[ م ُ ت َ ] (ع ص ) کم گردیده . نقصان پذیرفته . (آنندراج ). نعت فاعلی است از ارتزاء. رجوع به ارتزاء شود.