مسمالغتنامه دهخدامسما. [ م ُ س َم ْ ما ] (اِ) نوعی غذا که باگوشت و بادنجان و جز آن تعبیه کنند. و آن اقسامی دارد مانند مسمای بادنجان ، مسمای کدو و غیره . این کلمه فارسی است و چنا
مسمالغتنامه دهخدامسما. [ م ُ س َم ْ ما ] (ع ص ) رسم الخطی از مسمی . نامیده شده . خوانده شده . ملقب . (ناظم الاطباء) : آسمان در حرم کعبه کبوتردار است که ز امنش به در کعبه مسما بی
مسمافرهنگ انتشارات معین(مُ سَ مّ) [ ازع . ] (اِ.) نوعی غذا که با گوشت و بادمجان و غیره پزند و آن اقسام مختلف دارد مانند مسمای بادمجان ، مسمای مرغ و غیره .
مسماکدیکشنری عربی به فارسیکوليس , نوعي پرگار که براي اندازه گيري ضخامت يا قطر اجسام بکار ميرود , فندق شکن , گازانبر
مسماکلغتنامه دهخدامسماک . [ م ِ ] (ع اِ) چوب دوشاخه که خرگاه را به وی درواکنند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || گاو سر. (ناظم الاطباء).
مسماجنگلغتنامه دهخدامسماجنگ . [ م َ / م ِ ج َ ] (اِ) آلتی چرمینه مانند آلت رجولیت که زنان تیزشهوت جهت دفع شهوت خود به کار برند. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ). مسماچنگ .