مسننلغتنامه دهخدامسنن . [ م ُس َن ْ ن ِ ] (ع ص ) تیزکننده و روشن و تابان کننده ٔ کارزار و مانند آن . || آراسته کننده و نیکوکننده ٔ سخن را. || راست کننده نیزه را بسوی کسی . (از م
مسنونلغتنامه دهخدامسنون . [ م َ ] (ع ص ) مشورت کرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تیزکرده از کارد و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تیزکرده و صیقل زده از کارد و جز آن .
مسنونةلغتنامه دهخدامسنونة. [ م َ ن َ ] (ع ص ) تأنیث مسنون . || زمینی که گیاه آن را خورده باشند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). مسنونت . (آنندراج ). || مطابق حکم