مسترفقلغتنامه دهخدامسترفق . [ م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استرفاق . درخواست کننده از کسی که با اوهمراه شود. (اقرب الموارد). رجوع به استرفاق شود.
مسترزقلغتنامه دهخدامسترزق . [ م ُت َ زِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استرزاق . روزی خواهنده . رزق خواهنده . (اقرب الموارد). رجوع به استرزاق شود.
مستنفقلغتنامه دهخدامستنفق . [ م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ) سپری گرداننده ٔ مال . (از منتهی الارب ). فانی کننده و تمام کننده مال را. (از اقرب الموارد). رجوع به استنفاق شود.
مترفقلغتنامه دهخدامترفق . [ م ُ ت َ رَف ْف ِ ] (ع ص ) نرمی کننده . (آنندراج ). خیرخواه و نیک اندیش و مهربان . (ناظم الاطباء). و رجوع به ترفق شود.
مسترقلغتنامه دهخدامسترق . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استراق . دزدیده شده . سرقت شده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استراق شود.
مسترفدلغتنامه دهخدامسترفد. [ م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استرفاد. یاری خواهنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استرفاد شود.