مستفیدفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. استفادهکننده؛ فایدهگیرنده؛ بهرهمند.۲. کسی که طلب بهره و فایده بکند.
مستفیدلغتنامه دهخدامستفید. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استفادة. فائده گیرنده و فائده خواهنده . (آنندراج ). فائده گیر. سودخواه . فائده طلب . خواهنده ٔ سود و فایده . بهره مند. س
مستفادفرهنگ مترادف و متضاد۱. مفهومشده، افادهشده، دانستهشده، استنباطشده، برگرفته، حاصلشده ۲. سودرسان، فایدهرسان