مستداملغتنامه دهخدامستدام . [ م ُ ت َ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استدامة. آنچه دوام آن را خواسته باشند. (اقرب الموارد). || همیشه و همیشگی خواهنده . (غیاث ) (آنندراج ). پیوسته پاین
مستناملغتنامه دهخدامستنام . [ م ُ ت َ ] (ع ص ، اِ) هر زمین پست که در وی آب ایستد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
متدامجلغتنامه دهخدامتدامج . [ م ُ ت َ م ِ] (ع ص ) یاری کننده یکدیگر را. (آنندراج ). یکدیگر رایاری کننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تدامج شود.
متدامللغتنامه دهخدامتدامل . [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) همدیگر صلاح نماینده . (آنندراج ). با یکدیگرآشتی کننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تدامل شود.
مستدملغتنامه دهخدامستدم . [ م ُ ت َ مِن ْ ] (ع ص ) مستدمی . نعت فاعلی از استدماء. رجوع به مستدمی و استدماء شود.
مستدمیلغتنامه دهخدامستدمی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) مستدم . نعت فاعلی از استدماء. آنکه به مدارا و نرمی حق خود را از غریم بستد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خون آرنده از بینی خود و