مقفللغتنامه دهخدامقفل . [ م ِ ف َ ] (ع ص ) درخت خرمایی که هرچه بار دارد فرو ریزد. (از اقرب الموارد).
مقفللغتنامه دهخدامقفل . [ م ُ ف َ ] (ع ص ) قفل شده و بسته شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). در قفل کرده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || مقفل الیدین ؛ بخیل . (منتهی الار
مقفللغتنامه دهخدامقفل . [ م ُ ق َف ْ ف َ] (ع ص ) بسته شده و قفل شده . (ناظم الاطباء). قفل کرده .قفل زده و قفل نهاده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مقفللغتنامه دهخدامقفل . [ م ُ ق َف ْ ف ِ ] (ع ص ) جلد مقفل ؛ پوست خشک شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تقفیل شود.
مقفلهلغتنامه دهخدامقفله . [ م ُ ق َف ْ ف َ ل َ ] (ع ص ) مؤنث مقفل . ج ، مقفلات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مقفل شود.