مقتبسلغتنامه دهخدامقتبس . [ م ُ ت َ ب َ ] (ع ص ) آتش گرفته و روشنی گرفته : مقتبس از شعله ٔ رایت شعاع آفتاب مستعار از نفحه ٔ خلقت نسیم خوش دمش . کمال الدین اسماعیل .|| آتش که از آ
مقتبسلغتنامه دهخدامقتبس . [ م ُ ت َ ب ِ] (ع ص ) آتش گیرنده و روشنی گیرنده . (غیاث ) (آنندراج ). آنکه دریافت می کند آتش را از دیگری . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط
مقبسدیکشنری عربی به فارسیحفره , جا , خانه , کاسه , گوده , حدقه , جاي شمع (درشمعدان) , سرپيچ , کاسه چشم , در حدقه ياسرپيچ قرار دادن
مقتبلاًلغتنامه دهخدامقتبلاً. [ م ُ ت َ ب َ لَن ْ ] (ع ق ) مرتجلا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مقتبل شود.