مضللغتنامه دهخدامضل . [ م ُ ض ِل ل ] (ع ص ) ضائع گرداننده . (آنندراج ). آن که سبب میشود یا روامیدارد گمراهی کسی را و اغواکننده و گمراه کننده و گم کننده . (ناظم الاطباء). بیراه
مضللغتنامه دهخدامضل .[ م َ ض َل ل ] (ع اِ) زمینی که مردم در آنجا گمراه شوند. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). آنجا که مردم در آن گمراه شوند. (از المنجد). رجوع به مضلة شود.
مضلوعهلغتنامه دهخدامضلوعه . [ م َ ع َ ] (ع ص ) ضلوعة. کمانی که دو چوب آن خم باشد و راستی و تمام چوب آن مشاکل کبد آن که قبضه گاه است باشد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب
مضلةلغتنامه دهخدامضلة. [ م ِ / م َ ض َل ْ ل َ ] (ع ص ، اِ) ارض مضلة؛ زمین که راه گم شود در آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). جای گمراهی و زمین که در او را
مضلعلغتنامه دهخدامضلع. [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) حمل مضلع؛ بار گران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || و هو مضلع بهذا الامر؛ یعنی او تواناست به آن کار. (م
مضلللغتنامه دهخدامضلل . [ م ُ ض َل ْ ل َ ] (ع ص ) آنکه وفا به خیر نکند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنکه به خیر توفیق نیابد. (از اقرب الموارد). || مرد بسیار گمراه
مضلتلغتنامه دهخدامضلت . [ م َ ض ِل ْ ل َ ] (ع اِ) جای گمراهی و زمین که در او راه گم شود. (غیاث ). جای گمراهی و ضلالت و گمراهی . (ناظم الاطباء).