محردلغتنامه دهخدامحرد. [ م َ رِ ] (ع اِ) مفصل گردن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جای پالان از پشت . || جای بریدن . (منتهی الارب ).
محردلغتنامه دهخدامحرد. [ م ُ ح َرْ رِ ] (ع ص ) گوشه نشین . کناره گزین . (از اقرب الموارد). || کج کننده ٔچیزی و خماننده ٔ آن به هیئت طاق . || دسته ٔ نی بر دیوار حظیره بندنده برای
محردلغتنامه دهخدامحرد. [ م ُ ح َرْرَ ] (ع ص ) وردوک خمانیده مانند طاق و کازه که در آن حرادی قصب باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خانه ٔ خرپشته . (مهذب الاسماء). || کژ و خ
محردةلغتنامه دهخدامحردة. [ م ُح َرْ رِ دَ ] (ع ص ) غرفة محردة؛ غرفه ای که دسته ٔ نی بر دیوار آن جهت زینت بسته باشند. (ناظم الاطباء).
محوردوستیapicophilicityواژههای مصوب فرهنگستانخصوصیتی در ساختارهای دوهرمی مثلثالقاعده با یک اتم مرکزی پنج همارا که در نتیجۀ تغییر موقعیت لیگاند از استوایی به محوری پایداری حاصل میشود