مخطلغتنامه دهخدامخط. [ م َ ] (ع اِ) جامه ٔ کوتاه . || خاکستر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سیر شتاب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب ا
مخطلغتنامه دهخدامخط. [ م َ خ َطط ] (ع اِ) جای خط کشیدن . || آنجا که خط افتد در چیزی : خط الموت علی ولد آدم مخط القلادة علی جید الفتاة. (حضرت امام حسین ).
مخطلغتنامه دهخدامخط. [ م َ خ ِ ] (ع ص )مهتر جوانمرد. ج ، مخاط. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). مهتر جوانمرد و کریم . (ناظم الاطباء).
مخطلغتنامه دهخدامخط. [ م ِ خ َطط ] (ع اِ) چوب خطکش جولاهه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). چوب خطکش جولاهه و غیر آن . (آنندراج ) (دهار). ابزاری از آهن و یا چوب که بدان خط کش
مخطئهلغتنامه دهخدامخطئه . [ م َ طِ ءَ ] (اِخ ) فرقه ای از غلاة شیعه که می گفتند جبرئیل درفرود آوردن وحی خطا کرده . (خاندان نوبختی ، ص 263).
مخطوبلغتنامه دهخدامخطوب . [ م َ ] (ع ص ) زن خواستگاری کرده شده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زن . (دهار). خطبه کرده شده و خواستگاری کرده شده و در زناشوئی تازی
مخطوبةلغتنامه دهخدامخطوبة.[ م َ ب َ ] (ع ص ) زن خواستگاری کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
مخطورلغتنامه دهخدامخطور. [ م َ ] (ع ص ) به هلاک نزدیک کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || اندیشه و آنچه در دل گذرد. (غیاث )(آنندراج ) (از منتهی