مخصرلغتنامه دهخدامخصر. [ م ُ خ َص ْ ص َ ] (ع ص ) باریک . یقال کشح مخصر؛ میان باریک : و رجل مخصرالقدمین ؛مرد که اخمص او به زمین نرسد از باریکی . و رجل مخصرالبطن ؛ مرد باریک شکم .
مخصرةلغتنامه دهخدامخصرة. [ م ِ ص َ رَ ] (ع اِ) آنچه در دست گرفته بر آن تکیه کنند از عصا و مانند آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || آنچه پادشاه
مخصرةلغتنامه دهخدامخصرة. [ م ُ خ َص ْ ص َ رَ ] (ع ص ) مؤنث مُخَصَّر. نعل مخصرة؛ کفش میان باریک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ید مخصرة؛ دست که بند