مخرقهلغتنامه دهخدامخرقه . [ م َ رَ ق َ] (ع اِ) دروغ : و پرده از روی کار و مخرقه ٔ او برخاست و رسوا شد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 64).ابر سیه را شمال کرده بود بدرقه بدرقه ٔ رایگان بی
مخرقهلغتنامه دهخدامخرقه . [ م ُ خ َرْ رَ ق َ ] (ع ص ) دریده .پاره شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ورنه برو به کون زن خویش پای سای ای حر مادرت به سر خر مخرقه . سوزنی (یادداشت
مخرقه خرلغتنامه دهخدامخرقه خر. [ م َ رَ ق َ خ َ ] (نف مرکب ) خریدار مخرقه . مشتری دروغ . پذیرنده و باورکننده ٔ دروغ : آن زکال آب و سپندی که مرض دفع نکردهم بدان پیرزن مخرقه خر بازدهی
مطرقهلغتنامه دهخدامطرقه . [ م ُ رَ ق َ / م ُ طَرْ رَ ق َ ] (ع ص ) سپر توبرتو ساخته شده ، مانند نعل مطرقه که توبرتو دوخته باشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از مح
مطرقهلغتنامه دهخدامطرقه . [ م ِ رَ ق َ ] (ع اِ) خایسک آهنگران . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پتک و چکش آهنگران که به هندی هتورا و گهن گویند. (غیاث ). خایسک . (مهذب الاسماء) (لغت نا