lopدیکشنری انگلیسی به فارسیلپ، تلاطم، هرس کردن، با تنبلی حرکت کردن، سرشاخه زدن، چیدن، زدن، شلنگ برداشتن، شاخه های خشک را زدن، دست یا پای کسی را بریدن
لوـ لوlo-lo, lift-on lift-offواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بارگیری و تخلیه، بهویژه در کشتیهای بارگُنجی، که در آن از جرثقیل برای جابهجایی بار استفاده میشود
lapدیکشنری انگلیسی به فارسیدامن، محل نشو ونما، دامن لباس، لبه لباس، لیس زدن، شلپ شلپ کردن، حریصانه خوردن، با صدا چیزی خوردن، تاه کردن، پیچیدن
loopدیکشنری انگلیسی به فارسیحلقه، گره، پیچ، حلقه زنی، حلقه طناب، طناب، چنبر، چرخ، خفت، پیچ خوردن، حلقه دار کردن، گره زدن
قطبتاژکlophotrichousواژههای مصوب فرهنگستانویژگی یاختهای که در یک یا هر دو قطب آن یک دسته تاژک وجود دارد
کاوسنگlopolithواژههای مصوب فرهنگستانتودۀ نفوذی آذرین همساز با لایهبندی که شکلی عدسمانند دارد و در بخش میانی به دلیل نشست سنگ زیرین دارای فروافتادگی است
slopدیکشنری انگلیسی به فارسیافتادن، پساب اشپزخانه وامثال ان، غذای رقیق وبی مزه، مشروب رقیق وبی مزه، شلوار گشاد، لجن، باتلاق، تفاله، ادم کثیف، اشغال خوری، هر نوع لباس گشاد رویی، روپوش کتانی پزشکان و امثال ان، ادم بی بند و بار، لبریز شدن