مخبطفرهنگ مترادف و متضاد۱. آشفته، پریشان، درهم ۲. تباه، فاسد ۳. پریشانعقل، دیوانه، مجنون، پریشانحواس، مخبول ≠ عاقل، سالم
مخبطلغتنامه دهخدامخبط. [ م ِ ب َ ] (ع اِ) عصا که بدان برگ درخت ریزند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). ج ، مَخابِط. (از اقرب الموارد).
مخبطلغتنامه دهخدامخبط. [ م ُ ب َ ] (ع ص ) بیمار ودردمند و آزرده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مخبطلغتنامه دهخدامخبط. [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) سرفرودآورنده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
مخبوطلغتنامه دهخدامخبوط. [ م َ ] (ع ص ) مرد مبتلا به زکام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط). || برگ ریخته شده ٔ از درخت . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).