مخزملغتنامه دهخدامخزم . [ م ُ خ َزْ زَ ] (ع ص ) آنکه دیوار بینی وی سوراخ باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از فرهنگ جانسون ).
مخزملغتنامه دهخدامخزم . [ م ُ خ َزْ زِ ] (ع ص ) آنکه در بینی شتر، خزامه یعنی حلقه ٔ مویین می نهد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مخزمةلغتنامه دهخدامخزمة. [ م ُ خ َزْ زَ م َ ] (ع ص ) مرغان و شترمرغان که دیوار بینی آنها سوراخ دار است . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به تخزیم شود.
مخشملغتنامه دهخدامخشم . [ م ُ خ َش ْ ش َ ] (ع ص ) مرد مست بی خبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به متخشم و تخشیم شود.
مخشملغتنامه دهخدامخشم . [ م ُ خ َش ْ ش ِ ] (ع ص ) بوی تند و تیز و مست کننده و برآغالنده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.