loadدیکشنری انگلیسی به فارسیبار، محموله، بار الکتریکی، کوله بار، مسئوليت، عملکرد ماشین یا دستگاه، بار کردن، بار زدن، پر کردن، گرانبار کردن، بار گیری شدن، تفنگ یا سلاحی را پر کردن
مخشیلغتنامه دهخدامخشی . [ م ُ خ َش ْ شی ] (ع ص ) ترساننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به خشیه شود.
مخشیةلغتنامه دهخدامخشیة. [ م َ ی َ ] (ع مص ) ترسیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به خشیاء و خشیان و ماده ٔ قبل شود.