منسیلغتنامه دهخدامنسی . [ م َ سی ی / م َ ] (ع ص ) فراموش شده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فراموش کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). فراموش شده و در فراموشی نهاده و غفلت شده و
منسیلغتنامه دهخدامنسی . [ م َ ن َس ْ سی ] (اِخ ) (به معنی فراموشکار) اول زاده ٔ یوسف است و چون یعقوب را اجل فرارسید یوسف منسی و افرائیم را با خود برداشته و به نزد بستر یعقوب برد
منسیلغتنامه دهخدامنسی . [ م َ ن َس ْ سی ] (اِخ ) پسر حزقیا و جانشین وی بر تخت مملکت یهودکه در سن دوازده سالگی و به سال 698 ق .م . بر تخت شهریاری نشست و به سال 642 ق .م . درگذشت
منسیولغتنامه دهخدامنسیو. [ م َ ی ُ ] (اِخ ) منچو. رودی به ایتالیا که 194 هزار گز طول دارد و از دریاچه ٔ گارد می گذرد و نواحی مانتو را آبیاری می کند. (از لاروس ).
منسیوسلغتنامه دهخدامنسیوس . [ م َ ] (اِخ ) «منگ - تسه » یا «منگ - تسو» فیلسوف چینی که در نیمه ٔ اول قرن چهارم پیش از میلاد در تسه ئو ولایتی در شانتونگ متولد شد و در سال 314 ق .م د
نسیاً منسیالغتنامه دهخدانسیاً منسیا. [ ن َس ْ یَم ْ م َ سی یا ] (ع ص مرکب ) فراموش . ازیادرفته . (از غیاث اللغات ). متروک . فراموش شده . (یادداشت مؤلف ).