منقزلغتنامه دهخدامنقز. [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) پیوسته آب صافی و خوش خورنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه آب صاف می نوشد. (ناظم الاطباء). || دشمن را کشنده . (
منقوزةلغتنامه دهخدامنقوزة. [ م َ زَ ] (ع ص ) تأنیث منقوز. (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به منقوز شود.
منقوزلغتنامه دهخدامنقوز. [ م َ ] (ع ص ) گوسپند نقاز زده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گوسپند گرفتار بیماری نقاز. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).