منادحلغتنامه دهخدامنادح . [ م َ دِ ] (ع اِ) بیابان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مناديدیکشنری عربی به فارسیجارچي , پيشرو , جلودار , منادي , قاصد , از امدن ياوقوع چيزي خبر دادن , اعلا م کردن , راهنمايي کردن