منالغتنامه دهخدامنا. [ م َ ] (هزوارش ، ص ) به لغت زند و پازند به معنی گشاد و فراخ باشد و آن را شایگان هم می گویند. (برهان ) (آنندراج ). به لغت زند و پازند، گشاد و فراخ و پهن .
منالغتنامه دهخدامنا. [ م ِ ] (اِخ ) موضعی است در مکه ٔ معظمه که مقام بازار است و حاجیان در آنجا قربانی کنند. (غیاث ) (آنندراج ). آنجا که قربان کنند در حج . (مهذب الاسماء) : تا
منالغتنامه دهخدامنا. [ م ُ ] (ع اِ) ج ِ مُنْیَة. (دهار). امیدها چرا که جمع مُنْیَة است که به معنی آرزو ومقصد باشد. (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به مُنی ̍ شود.
منالغتنامه دهخدامنا. [م َ ] (ع اِ) یک من یا پیمانه ای است . مَنَوان و مَنَیان مثنی . ج ، اَمناء، اَمنی ، مَنی ّ، مُنی ّ. (منتهی الارب ). پیمانه ای که آن را من نیز گویند و یا پی
چمنالغتنامه دهخداچمنا. [ چ ِ ] (اِ) استر را گویند و بعربی بغل خوانند. (برهان ) (آنندراج ). استر. قاطر. بغل . (ناظم الاطباء). رجوع به استر و بغل شود.
چمناکلغتنامه دهخداچمناک . [ چ َ ] (اِ) پای افزار و کفش را گویند. (برهان ) (آنندراج ). کفش و پاافزار. (ناظم الاطباء). چمتاک . چمتک . چمشاک . چمشک . چمنک .و رجوع به چمتاک و چمتک و
مناکولغتنامه دهخدامناکو. [ م ُک ُ ] (اِخ ) موناکو. شاهزاده نشینی در کشور فرانسه که 15 کیلومتر مربع وسعت و 22300 تن سکنه دارد. مرکز آن شهر مناکو است که بندری است بر دماغه ای مرتفع