منثرلغتنامه دهخدامنثر. [ م ُ ن َث ْ ث َ ] (ع ص ) مرد سست بیخیر.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بسیار پراکنده شده . (ناظم الاطباء). پراکنده . گویند
منثرلغتنامه دهخدامنثر. [ م ِ ث َ ] (ع ص ) بسیارسخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پرگو. پرحرف . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
منثرلغتنامه دهخدامنثر. [ م ُ ث َرر ] (ع ص ) فرس منثر؛ اسب تیزرو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
منثورلغتنامه دهخدامنثور. [ م َ ] (ع ص ) متفرق و پراکنده . (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پراکنده و پاشیده شده . افشانده شده و متفرق . (از ناظم الاطباء). برافشانده . برفشان
منثورةلغتنامه دهخدامنثورة. [ م َ رَ ] (ع ص ) تأنیث منثور. ج ، منثورات . رجوع به منثور و منثورات شود.