متعطشلغتنامه دهخدامتعطش . [ م ُ ت َ ع َطْ طِ ] (ع ص ) تشنه نماینده به تکلف . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که تشنگی را بهانه می کند. (ناظم الاطباء). || سخت
متعطیلغتنامه دهخدامتعطی . [ م ُ ت َ ع َطْطی ] (ع ص ) عطا خواهنده . (آنندراج ). انعام و بخشش درخواست کننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تعطی شود.
متعطلةلغتنامه دهخدامتعطلة. [ م ُ ت َ ع َطْ طِ ل َ ] (ع ص ) زن بی پیرایه و بی زینت . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
متعاشرلغتنامه دهخدامتعاشر. [ م ُ ت َ ش ِ ] (ع ص ) آمیزنده همدیگر را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). همدم و مصاحب و آمیخته به همدیگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعا