متسملغتنامه دهخدامتسم . [ م ُت ْ ت َ س َ ] (ع ص ) (از «وس م ») داغ کرده شده وبه نشانی مخصوص کرده شده . (آنندراج ) (غیاث ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اتسام شو
متسملغتنامه دهخدامتسم . [ م ُت ْ ت َ س ِ ] (ع ص ) (از «وس م ») آن که خویشتن را به چیزی داغ و نشان کند. (از آنندراج ). آن که نشان می گذارد بر خودش تا شناخته شود. (ناظم الاطباء).
متسمتلغتنامه دهخدامتسمت . [ م ُت َ س َم ْ م َ ] (ع اِ) متسمت النعل ؛ جای مابین از کمر کفش تا طرف آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جزءزیرین از وسط کفش که باریک تر است . (ناظ
متسمطلغتنامه دهخدامتسمط. [ م ُ ت َ س َم ْ م ِ ] (ع ص ) آویخته شونده به چیزی . (آنندراج ). آویخته به چیزی و معلق . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تس
متسمعلغتنامه دهخدامتسمع. [ م ُ ت َ س َم ْ م ِ ] (ع ص ) شنونده و گوش نهنده به سوی کسی . (آنندراج ). گوش دهنده و شنونده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع
متسمللغتنامه دهخدامتسمل . [ م ُ ت َ س َم ْ م ِ ] (ع ص ) آن که خورد آب باقی مانده را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که می آشامد باقی مانده ٔ آب ظرف را. (ناظم