متلطخلغتنامه دهخدامتلطخ . [ م ُ ت َ ل َطْ طِ ] (ع ص ) آلوده . (غیاث ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).آلوده شونده و آلوده . (آنندراج ). ناپاک و آلوده و چرکین . (ناظم الاطباء). و
متطخطخلغتنامه دهخدامتطخطخ . [ م ُ ت َ طَ طِ ] (ع ص ) سیاه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ابر سیاه و تو بر تو. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموا
متلطملغتنامه دهخدامتلطم . [ م ُ ت َ ل َطْ طِ ] (ع ص ) روی تیره و خاکسترگون . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تلطم شود.
متلطیلغتنامه دهخدامتلطی . [ م ُ ت َ ل َطْ طی ] (ع ص ) آن که انتظار غفلت دشمن کند. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پاسبانی کننده از دشمن . (ناظم الاطباء). و رجوع ب
متلخصلغتنامه دهخدامتلخص . [ م ُ ت َ ل َخ ْ خ ِ ] (ع ص ) بیان شده . شرح و توصیف شده . || پیدا و روشن شده .(ناظم الاطباء). روش-ن ش-ده . (از فرهن-گ جانس-ون ).