liquidatesدیکشنری انگلیسی به فارسیمازاد، تسویه کردن، حساب را واریز کردن، برچیدن، از بین بردن، مایع کردن، بصورت نقدینه دراوردن، بهم زدن، تسویه حساب کردن، منتفی کردن
liquidateدیکشنری انگلیسی به فارسیاز بین بردن، تسویه کردن، حساب را واریز کردن، برچیدن، مایع کردن، بصورت نقدینه دراوردن، بهم زدن، تسویه حساب کردن، منتفی کردن
liquidatedدیکشنری انگلیسی به فارسیتخریب شد، تسویه کردن، حساب را واریز کردن، برچیدن، از بین بردن، مایع کردن، بصورت نقدینه دراوردن، بهم زدن، تسویه حساب کردن، منتفی کردن
تاوان نقدیliquidated damagesواژههای مصوب فرهنگستانغرامتی پیشبینیشده در قراردادها که بنابرآن در صورت عدم تطبیق محصول یا خدمات با مشخصات تعیینشده در قرارداد، پیمانکار ملزم به پرداخت آن متناسب با میزان خسارت است