linkدیکشنری انگلیسی به فارسیارتباط دادن، پیوند، زنجیر، قلاب، حلقه زنجیر، دانه زنجیر، بند، پیوند دادن، بهم پیوستن، متصل کردن، جفت کردن
مهدنلغتنامه دهخدامهدن . [ م ُ دِ ] (ع ص ) فرس مهدن ؛ اسبی که تک خود را پنهان دارد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مهدنةلغتنامه دهخدامهدنة. [ م َ دَ ن َ ] (ع مص ) بیارامیدن . (تاج المصادربیهقی ). فراخ زندگانی شدن و آسودن . (آنندراج ). هدون .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به هدون شود.
اتصالدیکشنری فارسی به انگلیسیconjunction, connection, hitch, interconnection, joint, junction, juncture, linkage, linkup, splice
همبستگیدیکشنری فارسی به انگلیسیaffinity, alliance, conjunction, connection, integration, integrity, kinship, liaison, linkup, nexus, solidarity, tie-up, togetherness, union, unity
پیوستگیدیکشنری فارسی به انگلیسیaffiliation, alliance, association, cohesion, conjunction, connection, continuity, fusion, liaison, linkup, relation