lightدیکشنری انگلیسی به فارسیسبک، نور، چراغ، پرتو، تابش، فانوس، اتش، کبریت، مشعل، وضوح، سو، اتش زنه، برق چشم، سرگرمکنندهغیرجدی، لحاظ، روشن کردن، برق زدن، اشکار کردن، اتش زدن، اتش گرفتن، بچه
مهلاًلغتنامه دهخدامهلاً. [ م َ لَن ْ ] (ع ق ) مصدر است که مفعول مطلق واقع می شود به حذف فعل و فاعل و به معنی امرمستعمل می گردد، ای امهل ؛ یعنی آهسته . (غیاث ) (آنندراج ). آهسته .
متلافلغتنامه دهخدامتلاف . [ م ِ ] (ع ص ) بسیار تلف کننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). آن که مال بسیار تلف کند. (مهذب الاسماء). بسیار تلف کننده . یقال ، رجل مخلا
مخلافلغتنامه دهخدامخلاف . [ م ِ ] (ع ص ) مرد بسیار خلاف کننده ٔ وعده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (اِ) روستا. ج ، مخالیف . و منه مخالیف الیمن
مهتافلغتنامه دهخدامهتاف . [ م ُ ] (ع ص ) تشنه . (از منتهی الارب ). مرد تشنه . (از ناظم الاطباء) (از شرح فارسی قاموس ).