مهلاواژهنامه آزادآرامش 1. دوستانه 2. با وقار و متین 3 . کسی که از عالم هستی رها شده به ملکوت رفته است. در فارسی به معنی مانند ماه؛ در عربی به معنی آهسته و آرام است.
مهلاًلغتنامه دهخدامهلاً. [ م َ لَن ْ ] (ع ق ) مصدر است که مفعول مطلق واقع می شود به حذف فعل و فاعل و به معنی امرمستعمل می گردد، ای امهل ؛ یعنی آهسته . (غیاث ) (آنندراج ). آهسته .
حسین مهلالغتنامه دهخداحسین مهلا. [ ح ُ س َ ن ِ م ُ هََ ل ْ لا ] (اِخ ) ابن ناصربن عبدالحفیظبن عبداﷲبن مهلابن سعیدبن علی بن احمد انصاری خزرجی شرفی یمنی معروف به مهلا مورخ فقیه . متوفی
اکمهلاللغتنامه دهخدااکمهلال . [ اِ م ِ ] (ع مص ) منقبض و ترنجیده گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || در ترنجیدن از سرما. (منتهی الارب ) (آنندر