lidدیکشنری انگلیسی به فارسیدرب، کلاهک، دریچه، سر، چفت، سر پوش، پلک چشم، کلاهک گذاشتن، دریچه گذاشتن، چفت زدن به
مهیلغتنامه دهخدامهی . [ م َ ] (ع اِ) نوعی از بلور. (برهان ). حجرالبلور. بلور معدنی . سنگ بلور. بلور کوآرتز. || برخی گویند سنگی است سفید یکرنگ و زنان چون در وقت زاییدن ازگردن آو
مهیلغتنامه دهخدامهی . [ م َهَْی ْ ] (ع مص ) تیز و تنک روی کردن دشنه . (منتهی الارب ، ماده ٔ م هَ ی ). امهاء. || آب دادن . (منتهی الارب ، ماده ٔ م هَ و).
مهیلغتنامه دهخدامهی . [ م ِ ] (حامص ) بزرگی . سری . سروری . سرداری . (آنندراج ). عظمت . کِبَر. مقابل کهی . مقابل صغر : بدو گفت بی تو نخواهم مهی نه اورنگ و نه تاج و طوق شهی . فر