مهزملغتنامه دهخدامهزم . [ م ُ هََ زْ زَ ] (ع ص ) قصب مهزم ؛ نی که شکسته و شکافته شده باشد. (از اقرب الموارد). || سقاء مهزم ؛ مشک که با خشکی برهم تا خورده باشد. (از اقرب الموارد)
مهزوملغتنامه دهخدامهزوم . [ م َ ] (ع ص ) لشکر شکست داده شده و جدا کرده شده از قبیله ٔ خود. (ناظم الاطباء) : ام لهم ملک السموات و الارض و ما بینهما فلیرتقوا فی الاسباب جند ما هنال