مهذبفرهنگ مترادف و متضاد۱. پاک، پاکیزه، پاکیزهخو، طاهر، طیب، منزه، نزه، نظیف، نمازی ۲. پیراسته، تربیتیافته ≠ ناپاک، نامهذب ۳. بیعیب، منسجم
مهذبلغتنامه دهخدامهذب . [ م ُ هََ ذْ ذَ ] (ع ص ) مرد پاکیزه خوی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پاک کرده شده از عیوب . (غیاث اللغات ). پیراسته . دارای اخلاق نیک . پاکیزه : مدتی دیگ
مهذب الدینلغتنامه دهخدامهذب الدین . [ م ُ هََ ذْ ذَ بُدْ دی ] (اِخ ) لقب ابوالحسن علی بن ابی الوفاست . رجوع به ابوالحسن مهذب الدین شاعر شود.
مهذب الدینلغتنامه دهخدامهذب الدین . [ م ُ هََ ذْ ذَ بُدْ دی ] (اِخ ) یاقوت بن عبداﷲ ابوالدر رومی . شاعر بود. رجوع به ابوالدر و یاقوت بن عبداﷲ شود.
مهذب الدینلغتنامه دهخدامهذب الدین . [ م ُ هََ ذْ ذَ بُدْ دی ] (اِخ ) عبدالرحیم بن علی بن احمد. رجوع به ابن دخوار شود.
مهذب الدینلغتنامه دهخدامهذب الدین . [ م ُ هََ ذْ ذَ بُدْ دی ] (اِخ ) سیدالکتاب منصوربن علی اسفزاری . شاعر و فاضل معاصر عوفی مؤلف لباب الالباب بوده است و به فارسی و تازی شعر می سروده