مانداناواژهنامه آزاد1.واژهای عبری به معنای عنبر سیاه. 2.دانایی که دیگران را به دانایی وامی دارد. 3.ماندنی و نمیرا. 4.دختر آژی دهاک و مادر کوروش کبیر.
ماندانافرهنگ نامها1.واژهای عبری به معنای عنبر سیاه. 2.دانایی که دیگران را به دانایی وامی دارد. 3.ماندنی و نمیرا. 4.دختر آژی دهاک و مادر کوروش کبیر.
ماندانافرهنگ نامها(تلفظ: māndānā) (در یونانی) mav avn و (در پارسی باستان) mandبه معنی عنبر سیاه ؛ (در اعلام) دختر آستیاگس آخرین پادشاه ماد ، زن کمبوجیهی اول و مادر کوروشِ کبیر .
کماندانلغتنامه دهخداکماندان . [ ک َ ] (اِ مرکب ) قربان . (آنندراج ). غلاف کمان و کمان جوله . (ناظم الاطباء). آلتی که کمان را در آن جا دهند. قربان . کمان خانه . (فرهنگ فارسی معین ).
ماندالایلغتنامه دهخداماندالای . (اِخ ) شهری است در بیرمانی علیا و بر کنار رود «ایراوادی » واقع است و 392000 تن سکنه دارد و از مراکز بازرگانی است . در این شهر معبدها و دیرهای بودائی
مانزانارهلغتنامه دهخدامانزاناره . [ رِ ] (اِخ ) مانزانار رودی به اسپانی و از شاخه های رود «تاژ» (تاجه ) است و 85 هزارگز طول دارد و از «مادرید» (مجریط) می گذرد. (از لاروس ).
ماندانلغتنامه دهخداماندان . (اِخ ) دختر ازدهاک پادشاه ماد و زن کبوجیه پادشاه فارس و مادر کورش بزرگ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دختر آستیاژ بود که بعدها با کمبوجیه ٔ اول پادشاه