تناوب غله - علوفهley farmingواژههای مصوب فرهنگستانکشت تناوبی خانوادۀ نیامداران بهخصوص یونجههای یکساله و شبدر در تناوب با غلات
مثغورلغتنامه دهخدامثغور. [ م َ ] (ع ص ) دندان فتاده . (مهذب الاسماء). کودکی که دندان شیر او بیفتد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). کودک دندان افتاده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموا
مثغثغلغتنامه دهخدامثغثغ. [ م ُ ث َ ث ِ ] (ع ص ) آن که سخن از میان دندانها گوید و تخلیط کند در آن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط).
مثغرلغتنامه دهخدامثغر. [ م ُ غ ِ ] (ع ص ) کودک که دندانهای شیر ریزد یا کودکی که دندان برآورد، از اضداد است . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). و
مثغملغتنامه دهخدامثغم . [ م ُ غ ِ ] (ع ص ) پر کننده ٔ آوند. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به اثغام شود. || سر سپید مانند درمنه . (آنندراج
مثغیلغتنامه دهخدامثغی . [ م ُ ] (ع ص ) آن که به بانگ آورد گوسفند را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آن که عطا کند چیزی . (آنندراج ) (از منتهی