levelدیکشنری انگلیسی به فارسیسطح، میزان، تراز، سویه، هم تراز، سطح برابر، هدف گیری، الت ترازگیری، یک دست، ترازسازی، تراز کردن، مسطح کردن یاشدن، نشانه گرفتن، مسطح کردن، هموار، مسطح، مساوی، هم پایه، یک نواخت، مستوی
پیشبین تقاطعlevel crossing predictorواژههای مصوب فرهنگستانسامانۀ واپایشی که بهکمک آن موقعیت و سرعت قطاری که به تقاطع نزدیک میشود، محاسبه میشود و سامانههای حفاظتی تقاطع همسطح فعال میشوند
تقاطع همسطح اختصاصیoccupation level crossingواژههای مصوب فرهنگستانتقاطع همسطحی که دسترسی به ملک یا عرصۀ اختصاصی را فراهم میکند
تقاطع همسطح فرمانپذیرcontrolled level crossingواژههای مصوب فرهنگستانتقاطع همسطحی که به سامانۀ راهبند مجهز و به علائم حفاظتی مرتبط شده باشد
تقاطع همسطح پیادهfootpath level crossing, FPواژههای مصوب فرهنگستانتقاطع همسطحی که فقط برای عابر پیاده طراحی شده است
تقاطع همسطحlevel crossing, grade crossing, highway-rail grade crossingواژههای مصوب فرهنگستانمحل تلاقی مسیر راهآهن با جادۀ همتراز آن
levelدیکشنری انگلیسی به فارسیسطح، میزان، تراز، سویه، هم تراز، سطح برابر، هدف گیری، الت ترازگیری، یک دست، ترازسازی، تراز کردن، مسطح کردن یاشدن، نشانه گرفتن، مسطح کردن، هموار، مسطح، مساوی، هم پایه، یک نواخت، مستوی