قیمتگذاری به پول مقصدlocal currency pricing, LCPواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن تولیدکننده، کالای خود را در بازار خارجی براساس قیمتهای اسمی کالا در همان بازار به فروش میرساند
مزحلغتنامه دهخدامزح . [ م َ ] (ع مص ) مزاح کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). لاغ کردن . ظرافت کردن . خوش طبعی . ممازحة.لعب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اِ) خوش
مزحورلغتنامه دهخدامزحور. [ م َ ] (ع ص ) مردزُفت . (منتهی الارب ). مرد سخت بخیل و زفت . || کسی که گرفتار بیماری زحیر باشد و آن که شکایت از زحیر (سخت روان شدن شکم ) کند. (از ناظم ا
مزحوملغتنامه دهخدامزحوم . [ م َ ] (اِ) نام یکی از گوشه ها و آهنگهای موسیقی ایرانی . رجوع به حاشیه ٔ کلمه ٔ «آهنگ » شود.
مزحافلغتنامه دهخدامزحاف . [ م ِ ] (ع ص ) شتری که عادت آن سپل کشان رفتن باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آن شتر که پای همی کشد در رفتن . (مهذب الاسماء).