مزمرلغتنامه دهخدامزمر. [ م ِ م َ ] (ع اِ) ساز عود. بربط. (آنندراج ) (غیاث ) . || مخفف مزمار است که به معنی نای باشد. (آنندراج ) (غیاث ). نی که در او نوازند. (یادداشت به خط مرحوم
مزمجرلغتنامه دهخدامزمجر. [ م ُ زَ ج ِ ] (ع ص ) شیر غرنده . (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
مزمورلغتنامه دهخدامزمور. [ م َ ] (ع اِ) آنچه از کتاب زبور می سرایند و انواع دعا. مزمار. ج ، مزامیر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || نای و سرود. (آنندراج ) (ناظم